[فعل]

s'implanter

/ɛ̃plɑ̃te/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: implanté] [حالت وصفی: implantant] [فعل کمکی: être ]

1 شکل گرفتن ایجاد شدن

  • 1.C'est une société qui s'implante sur un marché étranger.
    1. این شرکتی است که در بازار خارجی شکل می‌گیرد [پا می‌گیرد].
  • 2.Les poils sont implantés dans la peau.
    2. چین و چروک‌ها در پوست ایجاد شده‌اند.

2 تاسیس کردن افتتاح کردن، راه انداختن (implanter)

  • 1.Implanter une industrie dans une région.
    1. صنعتی را در منطقه‌ای راه انداختن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان