Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دست داشتن (در چیزی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'implication
/ɛ̃plikasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
دست داشتن (در چیزی)
درگیری، دخالت
1.À ce jour, son implication dans ce meurtre n'est pas prouvée.
1. در آن روز، دست داشتن او در این قتل اثبات نشد.
2.L'implication de cet homme dans le cambriolage n'est pas claire.
2. دست داشتن این مرد در سرقت مشخص نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
implanté
implanter
implantation
implant
implacablement
implicite
implicitement
impliquer
impliqué
implorer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان