[اسم]

l'incertitude

/ɛ̃sɛʀtityd/
قابل شمارش مونث

1 شک تردید

  • 1.Il n'a pas montré d'incertitude, il semblait très calme.
    1. او تردیدی نشان نداد، او آرام به نظر می‌رسید.
  • 2.Je ne sais pas si je vais avoir mon examen : je suis dans l'incertitude.
    2. من نمی‌دانم آیا امتحانم را قبول خواهم شد (یا نه)، من در شک هستم [شک دارم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان