Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . آتشسوزی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'incendie
/ɛ̃sɑ̃di/
قابل شمارش
مذکر
1
آتشسوزی
حریق
مترادف و متضاد
brasier
lutter contre un incendie
با حریق دست و پنجه نرم کردن
Les pompiers luttent contre un incendie.
آتشنشانان با حریق دست و پنجه نرم میکنند.
sauver quelqu'un de l'incendie
کسی را از حریق نجات دادن
Il a risqué sa vie pour sauver sa famille de l'incendie.
او زندگیاش را به خطر انداخت تا جان خانوادهاش را از حریق نجات دهد.
le lieu de l'incendie
محل آتشسوزی
Les pompiers viennent d'arriver sur le lieu de l'incendie.
آتشنشانها تازه به محل آتشسوزی رسیدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
incendiaire
incassable
incartade
incarné
incarner
incendier
incertain
incertitude
incessamment
incessant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان