[اسم]

l'initiative

/inisjativ/
قابل شمارش مونث

1 ابتکار قریحه

prendre l'initiative de (faire) quelque chose
ابتکار عمل (انجام) کاری را به دست گرفتن
  • 1. C’est lui qui a pris l’initiative de la création d’un groupe de recherche.
    1. او بود که ابتکار عمل را به دست گرفتن و گروه تحقیقاتی را درست کرد.
  • 2. La journaliste a pris l'initiative d'interviewer cet exilé politique.
    2. روزنامه‌نگار ابتکار عمل را به دست گرفت و از آن تبعیدی سیاسی مصاحبه کرد.
faire preuve d'initiative
از خود ابتکار نشان دادن
  • Elle a toujours fait preuve d'initiative.
    او همیشه از خودش ابتکار نشان داده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان