Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تزریق کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
injecter
/ɛ̃ʒɛkte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: injecté]
[حالت وصفی: injectant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تزریق کردن
1.L'infirmière lui a injecté un sérum.
1. پرستار یک سرم به او تزریق کرده است.
2.Le docteur a injecté le vaccin dans le bras du patient.
2. دکتر واکسن را به بازوی بیمار تزریق کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
initié
initier
initiative
initiation
initiateur
injection
injonction
injure
injurier
injurieux
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان