[قید]

injustement

/ɛ̃ʒystmɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 ناعادلانه غیرمنصفانه

  • 1.Il fut traité injustement par les policiers.
    1. با او توسط ماموران پلیس ناعادلانه برخورد شد.

2 به ناحق ناحق و ناروا

  • 1.Je crois qu'il a été condamné injustement.
    1. من فکر می‌کنم که او به ناحق محکوم شده است.
  • 2.Le professeur me corrigea injustement.
    2. استاد من را به ناحق تنبیه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان