[صفت]

insensé

/ɛ̃sɑ̃se/
قابل مقایسه

1 نامعقول عجیب، غریب، غیرعادی

  • 1.Ces énormes et insensés lustres de verre
    1. این لوسترهای شیشه‌ای بزرگ و غیرعادی

2 هنگفت قابل ملاحظه

  • 1.Des sommes insensées
    1. مبالغ هنگفت

3 دیوانه بی‌عقل

  • 1.Les insensés sont enfermés dans un hôpital.
    1. دیوانه‌ها در یک بیمارستان محبوس شده‌اند.
  • 2.Un type insensé.
    2. یک آدم بی‌عقل.

4 بی‌معنی بیهوده، پوچ، واهی

  • 1.Espoir insensé
    1. امید واهی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان