Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . قرار دادن
2 . الحاق
3 . یکپارچهسازی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'insertion
/ɛ̃sɛʀsjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
قرار دادن
جا دادن
2
الحاق
اضافه کردن، افزودن
3
یکپارچهسازی
تلفیق، ادغام
1.Insertion sociale.
1. یکپارچهسازی اجتماعی.
2.L'insertion des immigrés dans la société pose parfois des problèmes.
2. یکپارچهسازی مهاجران در جامعه گاهی مشکلاتی ایجاد میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
insensé
insensiblement
insensible
insensibilité
insensibiliser
insidieux
insigne
insignifiant
insinuation
insinuer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان