[اسم]

l'intégration

/ɛ̃tegʀasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 اتحاد یک‌پارچه‌سازی، تلفیق

  • 1.Cette nouvelle politique vise à favoriser l'intégration dans l'école.
    1. این سیاست جدید به دنبال ایجاد یک‌پارچه‌سازی در مدرسه است.
  • 2.Il favorise l'intégration des immigrés.
    2. او از اتحاد مهاجران حمایت می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان