Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تفسیر کردن
2 . (نقش) بازی کردن
3 . اجرا کردن (موسیقی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
interpréter
/ɛ̃tɛʀpʀete/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
تفسیر کردن
تعبیر کردن
2
(نقش) بازی کردن
(نقش) ایفا کردن
1.C'est son premier rôle au théâtre, il interprète Hamlet.
1. این اولین نقش او در تئاتر است، او نقش هملت را بازی میکند.
2.Interpréterun personnage.
2. نقش یک شخصیت را بازی کردن.
3
اجرا کردن (موسیقی)
تصاویر
کلمات نزدیک
interprétation
interprétariat
interprète
interposer
interphone
interpréteur
interrogateur
interrogatif
interrogation
interrogatoire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان