[اسم]

l'interrogatoire

/ɛ̃teʀɔgatwaʀ/
قابل شمارش مذکر

1 بازجویی بازپرسی

  • 1.Le juge va procéder à l'interrogatoire de l'accusé.
    1. قاضی به بازجویی از متهم خواهد پرداخت.
  • 2.Les inspecteurs procèdent à un interrogatoire.
    2. بازجویان به بازپرسی می‌پردازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان