Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . از خود پرسیدن
2 . بازجویی کردن
3 . سوال کردن
4 . بررسی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
s'interroger
/ɛ̃teʀɔʒe/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته کامل: interrogé]
[حالت وصفی: interrogeant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
از خود پرسیدن
در عجب بودن
مترادف و متضاد
se demander
s'interroger sur quelque chose
درباره چیزی از خود سوال کردن
1. Il s'est interrogé sur son problème financier.
1. او درباره مشکل مالیاش از خود سوال پرسید.
2. Je m'interroge sur la conduite à tenir dans un tel cas.
2. درباره اینکه در آن شرایط چه رفتاری باید داشته باشیم، از خود سوال میکنم. [در عجبم که در آن شرایط چه رفتاری بکنیم.]
2
بازجویی کردن
بازپرسی کردن
(interroger)
interroger le témoin/le suspect
شاهد/مظنون را بازجویی کردن
1. La police a interrogé le témoin.
1. پلیس از شاهد بازجویی کرد.
2. La police a longuement interrogé le suspect, mais sans résultat.
2. پلیس به مدتی طولانی از مظنون بازجویی کرد، اما بدون نتیجه [نتیجه نداشت].
3
سوال کردن
(interroger)
مترادف و متضاد
interviewer
questionner
répondre
interroger quelqu'un
از کسی سوال کردن
1. Le journaliste interroge l'acteur.
1. روزنامهنگار از بازیگر سوال میکند.
2. Médecin qui interroge un patient.
2. پزشکی که از بیمار سوال میکند.
interroger quelqu'un sur quelque chose
از کسی درباره چیزی سوال کردن
1. J'ai interrogé Eric sur son voyage.
1. من از "اریک" راجع به سفرش سوال کردم.
2. Les journalistes l'ont interrogé sur son nouveau film.
2. روزنامهنگاران از او درباره فیلم جدیدش سوال کردند.
4
بررسی کردن
تحلیل کردن، زیر ذرهبین قرار دادن
(interroger)
مترادف و متضاد
consulter
étudier
examiner
scruter
Interroger quelque chose
چیزی را بررسی کردن
1. Il interrogeait les mouvements littéraire.
1. او مکتبهای ادبی را بررسی کرد.
2. J'interroge les textes anciens pour qu'on puisse trouver les clés de notre thèse.
2. من متون کهن را بررسی میکنم تا بتوانیم نکات کلیدی رسالهمان را پیدا کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
interrogatoire
interrogation
interrogatif
interrogateur
interpréteur
interrompre
interrupteur
interruption
interruption volontaire de grossesse
intersection
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان