Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . قانونی کردن
2 . تصدیق کردن (امضا، سند و غیره)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
légaliser
/leɡalize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: légalisé]
[حالت وصفی: légalisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قانونی کردن
رسمیت دادن، اعتبار قانونی دادن
1.Je pense qu'il faut légaliser le crack.
1. من فکر میکنم که باید کرک (ماده مخدر) را قانونی کرد.
2.La France a légalisé l'avortement en 1975.
2. فرانسه در سال 1975 سقط جنین را قانونی کرد.
2
تصدیق کردن (امضا، سند و غیره)
تایید کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
légalisation
légalement
légal
lécher les bottes
lécher
légalité
légataire
légendaire
légende
léger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان