[صفت]

marron

/maʀɔ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: marron] [جمع مونث: marron] [جمع مذکر: marron]

1 بلوطی خرمایی، قهوه‌ای

chaussures/cheveux/chemise... marron
کفش‌ها/موها/پیراهن... خرمایی [بلوطی]
  • 1. Elle a les yeux marron.
    1. چشمانش خرمایی است.
  • 2. Je porte une chemise orange et une jupe marron.
    2. من یک پیراهن نارنجی و یک دامن قهوه‌ای به تن دارم.
تطبیق marron
دقت کنید که marron در نقش صفت نباید با اسم قبل خودش تطابق بیابد چون از رنگ‌‌های موجود در طبیعت است.

2 قلابی (پزشک، وکیل و...) بدون مجوز، غیرقانونی

مترادف و متضاد malhonnête véreux honnête intègre
pédiatre/avocat... marron(ne)
پزشک اطفال/وکیل... قلابی
  • 1. Elle est une pédiatre marronne.
    1. او پزشک اطفالی قلابی است.
  • 2. Ne faites pas appel à cet avocat marron.
    2. از این وکیل غیرقانونی کمک نخواهید.

3 به‌دام‌افتاده گیرکرده

informal
مترادف و متضاد attrapé dupé
être marron avec quelque chose
با چیزی به دام افتادن
  • Elles sont marron avec leurs contraventions à amnistier.
    آنها با جرایم عفو عمومی به دام افتادند.
تطبیق marron
دقت کنید که marron در نقش صفت در این معنی نباید با اسم قبل خودش تطابق بیابد.
[اسم]

le marron

/maʀɔ̃/
قابل شمارش مذکر

4 شاه‌بلوط

مترادف و متضاد châtaigne
ramasser/manger... des marrons
شاه‌بلوط جمع کردن/خوردن...
  • 1. Nous avions l'habitude de ramasser des marrons en forêt.
    1. ما عادت داشتیم در جنگل شاه‌بلوط جمع کنیم.
  • 2. On manger des marrons grillés ici.
    2. مردم، این جا شاه‌بلوط تنوری می‌خورند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان