[اسم]

l'obligation

/ɔbligasjɔ̃/
قابل شمارش مونث
[جمع: obligations]

1 اجبار لزوم

  • 1.C'est une obligation.
    1. این یک اجبار است.
  • 2.L'obligation de protéger cet écosystème est une nécessité absolue.
    2. لزوم حمایت از این اکوسیستم ضرورتی مطلق است.

2 اوراق بهادار اوراق قرضه، ضمانت نامه

  • 1.Il a acheté des obligations de cette société.
    1. او اوراق بهادار این شرکت را خریده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان