[اسم]

l'occupation

/ɔkypasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 کار شغل، حرفه

  • 1.Je me suis trouvée une nouvelle occupation.
    1. من برای خودم یک کار جدید پیدا کرده‌ام.
  • 2.Votre occupation vous a grandement changé.
    2. شغلتان شما را خیلی تغییر داده است.

2 اقامت سکونت

  • 1.L'immeuble devrait être prêt pour son occupation en 2004.
    1. ساختمان باید برای اقامتش در (سال) 2004 آماده باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان