[فعل]

s'occuper

/ɔkype/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: occupé] [حالت وصفی: occupant] [فعل کمکی: être ]

1 رسیدگی کردن مراقبت کردن

مترادف و متضاد se consacrer veiller
s'occuper de quelque chose
از چیزی یا کسی مراقبت کردن
  • 1. Elle s'occupe de handicapés.
    1. او از معلولین مراقبت می‌کند.
  • 2. On s'est bien occupé de lui, à l'hôpital.
    2. در بیمارستان، به خوبی به او رسیدگی کردند.
توضیحاتی در خصوص فعل "s'occuper"
فعل "s'occuper" در اینجا به معنی مراقبت کردن و انجام کارهای مراقبتی برای شخصی یا چیزی است.

2 مشغول کردن سرگرم نگه داشتن (occuper)

مترادف و متضاد accaparer distraire
occuper quelqu'un
کسی را سرگرم نگه داشتن
  • 1. J'occupe les enfants avec des jouets.
    1. من بچه‌ها را با اسباب بازی‌ها مشغول می‌کنم.
  • 2. La famille a fait un puzzle pour occuper les enfants.
    2. خانواده برای مشغول کردن بچه‌ها یک پازل درست کردند.
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
فعل "occuper" در اینجا به معنی پیدا کردن مشغولیتی برای کسی است که به همان مفهوم "مشغول کردن" یا "سرگرم کردن" کسی است.

3 مشغول (به کاری) بودن پرداختن (به کاری)، فعالیت کردن (در کاری) (occuper)

مترادف و متضاد détenir
occuper un poste/une fonction...
در منصبی/سمتی... فعالیت کردن
  • 1. À quoi occupes-tu ton temps libre ?
    1. در زمان آزادت به چه کاری مشغول هستی؟
  • 2. Elle occupe un poste élevé dans cette entreprise.
    2. او در این شرکت در پستی کلیدی [مهم]، مشغول به کار است.
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
فعل "occuper" همچنین به معنی اختصاص دادن زمان برای انجام کاری نیز هست، برای مثال:
"?À quoi occupez-vous vos dimanches" (یکشنبه‌هایتان را به چه کاری اختصاص می‌دهید؟)

4 اشغال کردن تصرف کردن، گرفتن، تصاحب کردن (occuper)

مترادف و متضاد envahir prendre
occuper un lieu/un endroit/une place...
جایی/مکانی/فضایی... را تصرف کردن
  • 1. L'armée occupe l'aéroport.
    1. ارتش، فرودگاه را تصاحب می‌کند.
  • 2. L'ennemi occupe notre pays vaincu.
    2. دشمن، کشور مغلوب ما را اشغال می‌کند.
  • 3. La police a occupé illégalement mon logement.
    3. پلیس خانه مرا به طور غیرقانونی تصاحب کرد.
  • 4. Les ouvriers occupent l'usine.
    4. کارگران، کارخانه را تصاحب می‌کنند.
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
- فعل "occuper" به معنی قدرت کشور یا منطقه‌ای را در دست گرفتن و آنجا مستقر شدن است و معمولا جابجایی قدرت فاتح با دولت مغلوب صورت می‌گیرد.
- فعل "occuper" جدا از معنی نظامی آن به معنی اشغال کردن (جا) و یا جا گرفتن و فضا اشغال کردن نیز هست، همچنین به عنوان فعل "گرفتن" برای زمان نیز به کار می‌رود، برای مثال:
"Ces fauteuils occupent trop de place" (این مبل‌های دسته‌دار زیادی جا می‌گیرند)
"La séance a occupé l'après-midi" (جلسه بعد از ظهر را گرفت) یعنی: "جلسه زمان [وقت] بعد از ظهر را گرفت [اشغال کرد].
- فعل "occuper" می‌تواند به معنی تحصن جمعی کردن در محل کار برای بیان نارضایتی و حق‌خواهی نیز باشد.

5 سکونت داشتن ساکن بودن (occuper)

مترادف و متضاد habiter loger
occuper quelque part
در جایی سکونت داشتن
  • 1. Nous occupons cette maison depuis toujours.
    1. ما همیشه در این خانه سکونت داشتیم.
  • 2. Qui occupe cet appartement ?
    2. چه کسی در این آپارتمان سکونت دارد؟
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
فعل "occuper" اینجا به معنی زندگی کردن در جایی یا مکانی و اقامت گزیدن به صورت همیشگی و دائمی در آنجاست.

6 مسئول بودن

s'occuper de quelque chose
مسئول چیزی بودن
  • 1. Elle s’occupe d’un club de sport.
    1. او مسئول یک باشگاه ورزشی است.
  • 2. Je m'occupe de cette maison d'édition.
    2. من مسئول این انتشارات هستم.

7 پرداختن سر (کسی) به (کاری) مشغول بودن

s'occuper de son affaire
سر کسی به کار خودش مشغول بودن
  • 1. Il ne s’occupe pas des affaires des autres.
    1. او سرش به کار دیگران مشغول نیست.
  • 2. Occupez-vous de vos affaires !
    2. سرتان به کار خودتان باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان