Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . نسخه (پزشکی)
2 . دستور
3 . ترتیب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'ordonnance
/ɔʀdɔnɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
نسخه (پزشکی)
1.Le médecin m'a donné une ordonnance pour le médicament.
1. دکتر برای دارو به من یک نسخه داده است.
2.Le médecin m'a fait une ordonnance.
2. دکتر برایم یک نسخه نوشته است.
2
دستور
فرمان، حکم
1.Je te donnerai une ordonnance.
1. من به تو حکمی خواهم داد.
2.Ordonnance de police.
2. دستور پلیس.
3
ترتیب
نحوهی قرارگیری، آرایش
1.Ordonnance des mots dans la phrase
1. آرایش کلمات در یک جملهواره
تصاویر
کلمات نزدیک
ordination
ordinateur portable
ordinateur
ordinal
ordinaire
ordonner
ordonné
ordre
ordure
ordurier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان