[اسم]

le pass

(passeport)
/pɑs/
قابل شمارش مذکر
[جمع: pass]

1 پاسپورت

  • 1.Le douanier a tamponné mon pass et m'a laissé passer.
    1. مامور گمرک به پاسپورتم مهر زد و اجازه داد عبور کنم.
  • 2.Son nom complet figure sur son pass.
    2. نام کاملش روی پاسپورتش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان