[قید]

passablement

/pɑsabləmɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 به نحو قابل قبولی

  • 1.Il a passablement joué son rôle dans cette négociation.
    1. او به نحو قابل قبولی نقشش را در این مباحثه ایفا کرد.
  • 2.Il joue passablement cette sonate.
    2. او این سونات را به نحو قابل قبولی می‌نوازد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان