[اسم]

la passe

/pˈas/
قابل شمارش مونث

1 پاس (ورزش) ضربه (به توپ)

  • 1.Faire une passe trop profonde
    1. پاس در عمق زدن
  • 2.On n'a pas fait de passe à notre joueur.
    2. ما به بازیکن خودمان پاس ندادیم.

2 حرکت شیوه، روش

3 دوره (زمانی)

4 شاه‌کلید (le passe)

  • 1.Ouvrir une porte avec un passe
    1. دری را با یک شاه‌کلید باز کردن

5 مجوز پروانه (le passe)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان