Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . پوست کندن (میوه، سبزی)
2 . پوست انداختن
3 . یخ کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
peler
/pəle/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: pelé]
[حالت وصفی: pelant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پوست کندن (میوه، سبزی)
پوست گرفتن
1.J'ai pelé les pommes de terre.
1. من سیبزمینیها را پوست کندم.
2.Peler un fruit.
2. پوست گرفتن یک میوه.
2
پوست انداختن
پوست خود را از دست دادن
1.Cet enfant a pris un coup de soleil, il pèle.
1. این بچه در آفتاب سوخت و پوست انداخت.
3
یخ کردن
احساس سرما کردن
(se peler)
1.On pèle ici !
1. داریم اینجا یخ میزنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pelage
pel
peinturlurer
peinture à rafraîchir
peinture
peler la cerise à quelqu'un
pelisse
pelle
pelle à poussière
pelleteuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان