[اسم]

la peinture

/pɛ̃tyʀ/
قابل شمارش مونث
[جمع: peintures]

1 نقاشی تابلو نقاشی

faire de la peinture
نقاشی کردن
  • Je ne peux pas vraiment faire de la peinture sans colle
    من واقعا نمی توانم بدون چسب نقاشی کنم.
peinture de quelqu'un/d'un artiste...
تابلوی نقاشی یک آدم/یک هنرمند...
  • peintures de Gautier
    تابلوی نقاشی گوتیه

2 رنگ

peinture verte/bleue...
رنگ سبز/آبی...
  • J'aime la peinture de votre pièce.
    من رنگ اتاقتان را دوست دارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان