[فعل]

percevoir

/pɛʀsəvwaʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: perçu] [حالت وصفی: percevant] [فعل کمکی: avoir ]

1 متوجه شدن درک کردن، مشاهده کردن

مترادف و متضاد discerner distinguer repérer
percevoir quelque chose
متوجه چیزی شدن
  • 1. Nous percevons un grand désarroi chez cet homme.
    1. متوجه آشفتگی زیادی در این مرد می‌شویم.
  • 2. On perçoit les sons, les couleurs et les goûts à l'aide des oreilles, des yeux et de la langue.
    2. به کمک گوش‌ها، چشم‌ها و زبان متوجه صداها، رنگ‌ها و مزه‌ها می‌شویم.

2 گرفتن به‌دست آوردن

مترادف و متضاد encaisser recouvrer toucher
percevoir un revenu/une indemnité
حقوقی/کمک‌هزینه‌ای گرفتن
  • 1. Je perçois le revenu le premier du mois.
    1. من اول هر ماه حقوق می‌گیرم.
  • 2. Vous devriez percevoir une indemnité de l'assurance.
    2. باید کمک‌هزینه بیمه را بگیرید.

3 جمع کردن گرفتن

مترادف و متضاد collecter
percevoir la taxe/l'impôt
مالیات گرفتن [جمع کردن]
  • 1. Les fonctionnaires perçoivent les taxes sur les importations.
    1. مسئولانْ مالیات صادرات را جمع می‌کنند.
  • 2. N'est-il pas vrai qu'il est préférable de percevoir l'impôt des sociétés au niveau fédéral ?
    2. آیا بهتر نیست که مالیات جوامع را در سطح فدرال [استانی] جمع کنیم؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان