[اسم]

le piqué

/pike/
قابل شمارش مذکر

1 سقوط شدید (ارز و ...) کاهش شدید (ارزش چیزی)

  • 1.On a déjà expérimenté une durée de la piquée du dollar.
    1. ما قبلا دوره‌ای سقوط شدید دلار را تجربه کرده‌ایم.
[صفت]

piqué

/pike/
قابل مقایسه

2 منقطع (موسیقی) بطور بریده بریده

  • 1.Note piquée
    1. نت منقطع

3 دیوانه خل‌وچل

  • 1.Il est complètement piqué, ce type!
    1. این آدم کاملا دیوانه است!

4 دولایه (دارای دولایه که میان آن از پر و ... پرشده است)

  • 1.Une couverture piquée.
    1. یک پتوی دولایه.

5 لکه لکه شده لک‌دار شده

  • 1.Glace ancienne piquée.
    1. شیشه قدیمی لک‌دار شده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان