[فعل]

plaire

/plɛʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: plu] [حالت وصفی: plaisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خوش آمدن مورد پسند (کسی) بودن، دوست داشتن

مترادف و متضاد charmer séduire déplaire
plaire à quelqu'un
موردپسند کسی بودن
  • 1. Ce cadeau me plaît beaucoup.
    1. از این هدیه خیلی خوشم می‌آید.
  • 2. Ce film plaît beaucoup aux jeunes.
    2. این فیلم خیلی مورد پسند جوانان است. [جوانان این فیلم‌ها را دوست دارند.]
  • 3. Elle plaît aux hommes.
    3. او مورد پسند مردها است. [مردها از او خوششان می‌آید]

2 همدیگر را دوست داشتن خوش آمدن (se plaire)

مترادف و متضاد s'aimer
  • 1.Ils se sont tout de suite plus.
    1. آنها فوراً از یکدیگر خوششان آمد.
  • 2.Nous nous sommes plus ce soir.
    2. آن شب از هم خوشمان آمد.

3 دوست داشتن خوش آمدن، لذت بردن (se plaire)

مترادف و متضاد aimer détester
se plaire à faire quelque chose
از انجام کاری لذت بردن
  • 1. Elle se plaît à écrire.
    1. از نوشتن خوشش می‌آید. [لذت می‌برد.]
  • 2. Je me plaît à dessiner.
    2. از طراحی‌کردن خوشم می‌آید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان