Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . خوش آمدن
2 . همدیگر را دوست داشتن
3 . دوست داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
plaire
/plɛʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: plu]
[حالت وصفی: plaisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خوش آمدن
مورد پسند (کسی) بودن، دوست داشتن
مترادف و متضاد
charmer
séduire
déplaire
plaire à quelqu'un
موردپسند کسی بودن
1. Ce cadeau me plaît beaucoup.
1. از این هدیه خیلی خوشم میآید.
2. Ce film plaît beaucoup aux jeunes.
2. این فیلم خیلی مورد پسند جوانان است. [جوانان این فیلمها را دوست دارند.]
3. Elle plaît aux hommes.
3. او مورد پسند مردها است. [مردها از او خوششان میآید]
2
همدیگر را دوست داشتن
خوش آمدن
(se plaire)
مترادف و متضاد
s'aimer
1.Ils se sont tout de suite plus.
1. آنها فوراً از یکدیگر خوششان آمد.
2.Nous nous sommes plus ce soir.
2. آن شب از هم خوشمان آمد.
3
دوست داشتن
خوش آمدن، لذت بردن
(se plaire)
مترادف و متضاد
aimer
détester
se plaire à faire quelque chose
از انجام کاری لذت بردن
1. Elle se plaît à écrire.
1. از نوشتن خوشش میآید. [لذت میبرد.]
2. Je me plaît à dessiner.
2. از طراحیکردن خوشم میآید.
تصاویر
کلمات نزدیک
plaintivement
plaintif
plainte
plaine
plaindre
plaisamment
plaisance
plaisancier
plaisant
plaisanter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان