Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . شکایت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la plainte
/plɛ̃t/
قابل شمارش
مونث
1
شکایت
گله
1.Il n'y a jamais eu de plainte concernant notre service.
1. هیچگاه شکایتی در خصوص خدمات ما وجود نداشته است.
2.Il va au commissariat pour déposer une plainte.
2. او برای ثبت کردن یک شکایت به کلانتری میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
plaine
plaindre
plain-pied
plaignant
plaie
plaintif
plaintivement
plaire
plaisamment
plaisance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان