[اسم]

la plainte

/plɛ̃t/
قابل شمارش مونث

1 شکایت گله

  • 1.Il n'y a jamais eu de plainte concernant notre service.
    1. هیچگاه شکایتی در خصوص خدمات ما وجود نداشته است.
  • 2.Il va au commissariat pour déposer une plainte.
    2. او برای ثبت کردن یک شکایت به کلانتری می‌رود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان