Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . معرفی کردن
2 . نشان دادن
3 . خود را معرفی کردن
4 . ارائه کردن
5 . مجریگری کردن
6 . دراز کردن
7 . دارا بودن
8 . پیش آمدن
9 . حضور داشتن (در دادگاه)
10 . متقاضی شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
présenter
/pʀezɑ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: présenté]
[حالت وصفی: présentant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
معرفی کردن
مترادف و متضاد
exhiber
montrer
présenter quelque chose
چیزی را معرفی کردن
Nous présentons notre nouveau produit la semaine prochaine.
ما محصول جدیدمان را هفته آینده معرفی میکنیم.
présenter quelqu'un
کسی را معرفی کردن
1. Je vais vous présenter aux membres de l'association.
1. میخواهم به اعضای انجمن معرفیتان بکنم.
2. Mesdames et messieurs, je voudrais vous présenter ma chère femme, Hélène.
2. خانمها و آقایان، قصد داشتم زن عزیزم را به شما معرفی کنم: "هلن".
2
نشان دادن
نمایش دادن، در معرض دید قرار دادن
مترادف و متضاد
faire apparaître
montrer
proposer
présenter quelque chose
چیزی را نشان دادن
1. Elle l'a présenté comme le nouvel Einstein.
1. او را جوری نشان داد انگار انیشتین ثانی بود.
2. La ministre a présenté la réalité telle qu'elle est.
2. وزیر حقیقت را همانطور که هست، نشان داد.
3. Le serveur nous présente la carte.
3. گارسون، منو را نشانمان میدهد.
3
خود را معرفی کردن
(se présenter)
مترادف و متضاد
se nommer
se présenter (à quelqu'un)
خود را (به کسی) معرفی کردن
1. Il a commencé par se présenter à l'auditoire.
1. او با معرفی خودش به شنوندگان شروع کرد.
2. Je me présente : je m'appelle Alex.
2. من خودم را معرفی میکنم: اسمم "الکس" است.
3. Présentez-vous en quelques mots.
3. خود را در چند کلمه معرفی کنید.
4
ارائه کردن
ارائه دادن
مترادف و متضاد
exposer
proposer
présenter quelque chose
چیزی را ارائه کردن/دادن
1. J'ai un texte à présenter.
1. من متنی دارم که باید ارائه بدهم.
2. Les représentatifs présentent un projet de loi en Conseil des ministres.
2. نمایندگان این لایحه قانونی را در مجمع وزیران ارائه میکنند.
5
مجریگری کردن
اجرا کردن
présenter une émission
برنامهای را اجرا کردن
Jimmy Fallon présente Saturday Night Live, ça doit faire un peu près 4 ans.
جیمی فلن، برنامه زنده «یکشنبه شبها» را تقریباً 4 سال است که اجرا میکند.
6
دراز کردن
جلو آوردن
مترادف و متضاد
donner
tendre
présenter le bras/la jambe... à quelqu'un
دست/پا... را برای کسی دراز کردن
Je présente le bras à une personne âgée pour l'aider à marcher.
من دستم را برای آن فرد مسن دراز میکنم تا کمکش کنم [بتواند] راه برود.
7
دارا بودن
داشتن، شامل بودن
مترادف و متضاد
comporter
comprendre
offrir
présenter quelque chose
دارای چیزی بودن
1. Ce site Internet présente de nombreux liens avec les artisans de la région.
1. این سایت اینترنتی دارای لینکهای زیادی با صنعتگران منطقه است.
2. Cela présentait beaucoup de choses intéressantes.
2. چیزهایی جالبی داشت.
8
پیش آمدن
اتفاق افتادن، فراهم شدن
(se présenter)
مترادف و متضاد
apparaître
se produire
survenir
1.Ça s'est présenté comme une miracle.
1. مثل یک معجزه پیش آمد.
2.Une occasion de la rencontrer s'est présentée.
2. یک موقعیت دیدار فراهم شد. [پیش آمد.]
9
حضور داشتن (در دادگاه)
حاضر شدن
(se présenter)
مترادف و متضاد
comparaître
se présenter au tribunal
در دادگاه حاضر شدن
Ils se sont présentés au tribunal.
آنها در دادگاه حاضر شدند.
10
متقاضی شدن
درخواست (کار) دادن
(se présenter)
مترادف و متضاد
se proposer
se présenter pour un emploi
برای کاری متقاضی شدن
1. Il faut que vous vous présentiez pour un emploi qui te plaît.
1. باید برای کاری متقاضی بشوید که دوستش دارید.
2. Ma sœur s'est présentée pour l'emploi du secrétaire.
2. خواهرم برای کار منشیگری متقاضی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
présente
présentation
présentateur
présentable
présent
présentoir
présentéisme
préservatif
préservation
préserver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان