[فعل]

prévenir

/pʀev(ə)niʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: prévenu] [حالت وصفی: prévenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خبر دادن به آگاهی دادن، خبر کردن، اطلاع دادن به

مترادف و متضاد avertir aviser
prévenir quelqu'un
کسی را خبر کردن
  • 1. Le conducteur doit prévenir lorsqu'il change de file.
    1. راننده هنگامی که خط عوض می‌کند، باید خبر بدهد.
  • 2. Prévenez votre médecin en cas de surdosage.
    2. اگر زیاد مصرف کردید، به دکترتان خبر دهید.
  • 3. Tu aurais pu me prévenir qu'ils étaient divorcés.
    3. تو می‌توانستی به منم اطلاع بدهی که آنها طلاق گرفته‌اند.

2 پیشگیری کردن از جلوگیری کردن از

مترادف و متضاد parer à retarder occasionner provoquer
prévenir quelque chose
از چیزی جلوگیری کردن
  • 1. Ce dentifrice aide à prévenir les caries.
    1. این خمیردندان به پیشگیری (کردن) از پوسیدگی کمک می‌کند.
  • 2. Cette crème permet de prévenir le vieillissement de la peau.
    2. این کرم از پیری پوست جلوگیری می‌کند.
  • 3. La vaccination aide à prévenir la grippe.
    3. واکسن زدن به جلوگیری از سرماخوردگی کمک می‌کند.
  • 4. Si vous vous lavez fréquemment les mains, vous préviendrez le Corona.
    4. اگر مرتب دست‌هایتان را بشویید، کرونا نخواهید گرفت. [از کرونا جلوگیری خواهید کرد.]
Mieux vaut prévenir que guérir.
پیشگیری بهتر از درمان است.

3 برانگیختن (علیه)

مترادف و متضاد monter
prévenir contre quelqu'un
علیه کسی برانگیختن
  • 1. La rumeur a prévenu les habitants contre lui.
    1. (آن) شایعه، سکنه را علیه او برانگیخت.
  • 2. Tout le monde avaient lui prévenus contre moi.
    2. همه او را علیه من برانگیخته بودند.

4 پیش‌بینی کردن

مترادف و متضاد anticiper devancer
prévenir quelque chose (de quelqu'un)
(کسی) را پیش‌بینی کردن
  • 1. Il a prévenu les désirs de moi.
    1. او تمایلات مرا پیش‌بینی کرد.
  • 2. Tu sais prévenir mes paroles ?
    2. می‌توانی حرف‌هایم را پیش‌بینی کنی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان