[اسم]

la promesse

/pʀɔmɛs/
قابل شمارش مونث

1 قول عهد، وعده

  • 1.Il a fait une promesse à sa mère.
    1. او به مادرش یک قول داده است.
  • 2.Une promesse faite sous la contrainte est sans valeur.
    2. وعده‌ای که تحت فشار [زور] انجام شود، بی ارزش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان