[صفت]

réfractaire

/ʀefʀaktɛʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: réfractaire] [مذکر قبل از حرف صدادار: réfractaire] [جمع مونث: réfractaires] [جمع مذکر: réfractaires]

1 نافرمان سرکش

  • 1.Il est réfractaire aux ordres.
    1. او در برابر دستورات سرکش است.
  • 2.Il était réfractaire au début, mais il a finalement accepté le changement.
    2. او در ابتدا نافرمان بود، اما در نهایت تغییر را پذیرفت.

2 ضد اشتعال بازدارنده اشتعال، ضد گسترش شعله

  • 1.Les fours de potier sont garnis de briques réfractaires.
    1. کوره‌های سفالگری مجهز به آجرهای ضد اشتعال هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان