[فعل]

répondre

/ʀepɔ̃dʀ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: répondu] [حالت وصفی: répondant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پاسخ دادن (به) جواب دادن (به)

مترادف و متضاد répliquer demander interroger questionner
  • 1.Je lui ai posé la question, mais elle n'a pas encore répondu.
    1. از او سوال کردم، اما هنوز جواب نداده‌است.
répondre oui/non...
جواب بله/خیر... دادن
  • 1. Il m'a répondu qu'il viendrait.
    1. به من جواب داد که شاید بیاید.
  • 2. Répondez « oui » ou « non ».
    2. یا جواب «بله» بدهید یا «خیر».
répondre à quelque chose
به چیزی جواب دادن
  • 1. Cet artiste répond toujours personnellement aux lettres de ses admirateurs.
    1. این هنرمند همیشه به نامه‌های طرفدارانش شخصاً جواب می‌دهد.
  • 2. Il est difficile de répondre à cette question.
    2. جواب‌دادن به این سوال سخت است.
  • 3. Jean, nous devons répondre à cette invitation.
    3. ژان، ما باید پاسخ این دعوت را بدهیم.
répondre à quelqu'un
به کسی پاسخ دادن
  • 1. L'acteur ne répond pas à des critiques.
    1. بازیگر به منتقدان پاسخ نمی‌دهد.
  • 2. La police a répondu au journaliste.
    2. پلیس به روزنامه‌نگار پاسخ داد.
répondre à une affection/une gentillesse...
جواب محبت/لطف... را دادن
  • 1. Elle a toujours répondu à mon affection.
    1. او همیشه جواب محبت مرا داده‌است.
  • 2. Notre voisine répond toujours à la gentillesse de ma mère.
    2. همسایه‌مان همیشه جواب لطف مادرم را می‌دهد.

2 اعتراض کردن (به) در جواب (چیزی) درآمدن

مترادف و متضاد objecter protester répliquer riposter
  • 1.Les élèves ne doivent pas répondre.
    1. دانش‌آموزان نباید حاضرجوابی بکنند.
répondre à quelque chose
به چیزی اعتراض کردن [در جواب چیزی درآمدن]
  • 1. Ne réponds pas à ce que je te dis.
    1. به هر چی که بهت می‌گویم اعتراض نکن. [در جواب حرف‌هایم در نیا.]
  • 2. Que réponds-tu à cela ?
    2. به این چه اعتراضی داری بکنی؟

3 مناسب بودن (با) ربط داشتن (با)

مترادف و متضاد convenir correspondre
répondre à quelque chose
به چیزی ربط داشتن
  • 1. Ça répondait à tout ce que tu penses.
    1. این با هر آنچه که فکر می‌کنی، ربط داشت.
  • 2. Cela répond à notre attente.
    2. آن به انتظار ما ربط داشت.
نکته
در این معنی، فعل گذراست با مفعول غیر مستقیم.

4 کار کردن واکنش نشان دادن

مترادف و متضاد obéir réagir
  • 1.L'ordinateur ne répondait pas.
    1. کامپیوتر کار نمی‌کرد.
  • 2.Les freins ne répondent plus.
    2. ترمزها کار نمی‌کنند.
نکته
در این معنی، فعل گذراست بدون مفعول.

5 تضمین کردن

مترادف و متضاد garantir
répondre de quelque chose
چیزی را تضمین کردن
  • 1. Je réponds de lui.
    1. من او را تضمین می‌کنم.
  • 2. Je réponds de son honnêteté.
    2. من صداقت او را تضمین می‌کنم.
نکته
در این معنی، فعل گذراست با مفعول غیر مستقیم.

6 به همدیگر جواب آواز دادن به یکدیگر جواب آواز دادن (se répondre)

  • 1.La flûte et les guitares se répondent.
    1. فلوت و گیتارها جواب آواز به هم می‌دهند.
  • 2.Nous nous répondons en chantant.
    2. هنگام آواز به همدیگر جواب آواز می‌دهیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان