[اسم]

la réserve

/ʁezˈɛʁv/
قابل شمارش مونث

1 انبار (مغازه)

en réserve
در انبار
  • Je vais voir dans la réserve s'il m'en reste.
    می‌روم ببینم چیزی توی انبارم باقی مانده.

2 ذخیره اندوخته

Faire ses réserves
ذخیره کردن
La réserve de la Bibliothèque nationale
ذخیره کتابخانه ملی
manque de réserve
کمبود ذخیره

3 منطقه حفاظت‌شده

Une réserve naturelle/en Inde
منطقه حفاظت شده طبیعی/در هند

4 شرط محدودیت

Sous toutes réserves
در هر شرایطی
  • Nous vous donnons cette information sous toutes réserves.
    در هر شرایطی این اطلاعات را به شما می‌دهیم.
Réserves obligatoires
شرایط اجباری
همیشه به شکل جمع به کار می‌رود.

5 شک تردید، تعلل

demeurer sur la réserve
در شک ماندن
  • Il était résolu à demeurer sur la réserve.
    مصمم بود که در شک بماند.

6 سهام بورس

  • 1.Il ne savait rien à propos de la réserve.
    1. او در مورد سهام هیچ چیز نمی‌دانست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان