[اسم]

le réseau

/ʀezo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: réseaux]

1 شبکه

  • 1.Les nerfs du corps humain forment un réseau.
    1. اعصاب بدن انسان یک شبکه را تشکیل می‌دهد.
travail en réseau
بازاریابی شبکه‌ای کردن
  • Une équipe qui travaille en réseau.
    گروهی که بازاریابی شبکه‌ای می‌کنند.
un réseau de relations/Un réseau d'amis
شبکه‌ای از روابط/شبکه‌ای از دوستان
Le réseau téléphonique aérien/électrique...
شبکه تلفنی هوایی (کابل آزاد تلفن)/الکتریکی...
  • Le réseau électrique couvre tout le pays.
    شبکه الکتریکی تمام کشور را پوشش می‌دهد.
être sur le même réseau
به یک شبکه متصل بودن
  • À l'école, tous les ordinateurs sont sur le même réseau.
    در مدرسه تمام کامپیوترها روی یک شبکه هستند [به یک شبکه متصل هستند].
mettre en réseau
شبکه‌سازی کردن (کامپیوتر)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان