[اسم]

la réquisition

/ʀekizisjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 مصادره توقیف

  • 1.Le juge a ordonné la réquisition des documents.
    1. قاضی دستور به مصادره مدارک داد.
  • 2.Le préfet a ordonné la réquisition des grévistes.
    2. فرماندار دستور توقیف اعتصاب کنندگان را داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان