[فعل]

rappeler

/ʀap(ə)le/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: rappelé] [حالت وصفی: rappelant] [فعل کمکی: avoir ]

1 فراخواندن صدا کردن

rappeler quelqu'un
کسی را فراخواندن
  • 1. Il rappelle son chien en le sifflant.
    1. او سگش را با سوت صدا می‌زند.
  • 2. On l'a rappelé auprès de sa mère malade.
    2. او را نزد مادر مریضش فرا خواندند.

2 دوباره تلفن کردن دوباره تماس گرفتن

rappeler quelqu'un
به کسی تلفن کردن
  • 1. Je dois rappeler Hélène ce soir.
    1. امشب باید دوباره به "هلن" تلفن کنم.
  • 2. Je vous rappellerai dès que possible.
    2. هر وقت توانستم، دوباره با شما تماس می‌گیرم.

3 به یاد آوردن به خاطر آوردن، یاد کسی بودن (se rappeler)

مترادف و متضاد se mémorer se souvenir oublier
se rappeler quelque chose
چیزی را به یاد آوردن
  • 1. Je me rappelle les vacances chez ma grand-mère.
    1. تعطیلات در خانه مادربزرگم را به یاد می‌آورم.
  • 2. Je ne me rappelle pas tous les détails de l'histoire.
    2. من تمام جزئیات داستان را به یاد نمی‌آورم.
  • 3. Te rappelles-tu ta nourrice ? Oui, je me la rappelle.
    3. پرستار کودک را یادت هست؟ آره، یادم هست.

4 به خاطر انداختن به یاد انداختن

مترادف و متضاد évoquer
rappeler quelque chose à quelqu'un
چیزی را یاد کسی انداختن
  • 1. Cette musique me rappelle les vacances.
    1. این موسیقی تعطیلات را یادم می‌اندازد.
  • 2. Mon collègue m'a rappelé notre réunion avec le client.
    2. همکارم جلسه با مشتری را یادم انداخت.
  • 3. Rappelle-moi d'acheter du pain.
    3. یادم بینداز نان بخرم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان