Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . به هم مرتبط کردن
2 . به هم وصل کردن
3 . صحافی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
relier
/ʁəljˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: relié]
[حالت وصفی: reliant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به هم مرتبط کردن
به هم ربط دادن
مترادف و متضاد
associer
rapprocher
unir
séparer
relier quelque chose
چیزی را به هم مرتبط کردن
1. Il a envie de relier les raisons.
1. او تمایل دارد دلایل را به هم ربط بدهد.
2. Les enquêteurs relient les deux événements.
2. محققان دو رویداد را به هم مرتبط میکنند.
2
به هم وصل کردن
مترادف و متضاد
joindre
lier
raccorder
réunir
disjoindre
relier quelque chose
چیزی را به هم وصل کردن
1. Ce couloir relie les deux chambres.
1. این راهرو دو اتاق را به هم وصل میکند.
2. Vous relierez les points de la figure par un trait.
2. نقاط نقاشی را با یک خط به هم وصل کنید.
3
صحافی کردن
relier un livre
کتابی را صحافی کردن
1. C'est un livre relié en cuir.
1. این کتابی است که با چرم صحافی شدهاست.
2. L'éditeur a relié quelques livres.
2. ناشر چند کتاب را صحافی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
relief
relevé
relever
relent
relayer
religieuse
religieusement
religieux
religion
reliquaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان