[فعل]

relier

/ʁəljˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: relié] [حالت وصفی: reliant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به هم مرتبط کردن به هم ربط دادن

مترادف و متضاد associer rapprocher unir séparer
relier quelque chose
چیزی را به هم مرتبط کردن
  • 1. Il a envie de relier les raisons.
    1. او تمایل دارد دلایل را به هم ربط بدهد.
  • 2. Les enquêteurs relient les deux événements.
    2. محققان دو رویداد را به هم مرتبط می‌کنند.

2 به هم وصل کردن

مترادف و متضاد joindre lier raccorder réunir disjoindre
relier quelque chose
چیزی را به هم وصل کردن
  • 1. Ce couloir relie les deux chambres.
    1. این راهرو دو اتاق را به هم وصل می‌کند.
  • 2. Vous relierez les points de la figure par un trait.
    2. نقاط نقاشی را با یک خط به هم وصل کنید.

3 صحافی کردن

relier un livre
کتابی را صحافی کردن
  • 1. C'est un livre relié en cuir.
    1. این کتابی است که با چرم صحافی شده‌است.
  • 2. L'éditeur a relié quelques livres.
    2. ناشر چند کتاب را صحافی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان