[اسم]

la rencontre

/ʀɑ̃kɔ̃tʀ/
قابل شمارش مونث
[جمع: rencontres]

1 ملاقات جلسه، دیدار

مترادف و متضاد conférence réunion
avoir lieu/organiser... une rencontre
ملاقاتی برگزار شدن/سازمان‌دهی کردن...
  • 1. Il organise une rencontre avec le FBI.
    1. او ملاقاتی را با "اف بی آی" تدارک می‌بیند.
  • 2. La rencontre des deux dirigeants dura plusieurs heures.
    2. ملاقات دو رهبر چندین ساعت طول خواهد کشید.
  • 3. Les enfants sont venus à notre rencontre.
    3. بچه‌ها به دیدار ما آمده‌اند.

2 مسابقه مبارزه، مصاف

مترادف و متضاد combat match
une rencontre de football/tennis...
مسابقه فوتبال/تنیس...
  • 1. À chaque rencontre, deux ou trois cavaliers y restaient.
    1. در هر مبارزه‌ای دو یا سه شوالیه باقی می‌ماندند.
  • 2. Il y aura une rencontre sportive entre deux pays.
    2. یک رویداد ورزشی بین دو کشور [مسابقه بین دو کشور] برگزار خواهد شد.

3 برخورد به هم رسیدن

مترادف و متضاد collision
lieu de rencontre/faire une rencontre
مکان برخورد/برخورد کردن
  • 1. Ce restaurant sera le lieu de notre rencontre officielle.
    1. این رستوران محل برخورد ما خواهد بود.
  • 2. Les deux voitures ont fait une rencontre à un carrefour.
    2. دو خودرو سر چهارراه به هم برخورد کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان