Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ملاقات
2 . مسابقه
3 . برخورد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la rencontre
/ʀɑ̃kɔ̃tʀ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: rencontres]
1
ملاقات
جلسه، دیدار
مترادف و متضاد
conférence
réunion
avoir lieu/organiser... une rencontre
ملاقاتی برگزار شدن/سازماندهی کردن...
1. Il organise une rencontre avec le FBI.
1. او ملاقاتی را با "اف بی آی" تدارک میبیند.
2. La rencontre des deux dirigeants dura plusieurs heures.
2. ملاقات دو رهبر چندین ساعت طول خواهد کشید.
3. Les enfants sont venus à notre rencontre.
3. بچهها به دیدار ما آمدهاند.
2
مسابقه
مبارزه، مصاف
مترادف و متضاد
combat
match
une rencontre de football/tennis...
مسابقه فوتبال/تنیس...
1. À chaque rencontre, deux ou trois cavaliers y restaient.
1. در هر مبارزهای دو یا سه شوالیه باقی میماندند.
2. Il y aura une rencontre sportive entre deux pays.
2. یک رویداد ورزشی بین دو کشور [مسابقه بین دو کشور] برگزار خواهد شد.
3
برخورد
به هم رسیدن
مترادف و متضاد
collision
lieu de rencontre/faire une rencontre
مکان برخورد/برخورد کردن
1. Ce restaurant sera le lieu de notre rencontre officielle.
1. این رستوران محل برخورد ما خواهد بود.
2. Les deux voitures ont fait une rencontre à un carrefour.
2. دو خودرو سر چهارراه به هم برخورد کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
renchérir
renaître
renault
renaud
renardeau
rencontrer
rendement
rendez-vous
rendormir
rendre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان