[فعل]

rencontrer

/ʀɑ̃kɔ̃tʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rencontré] [حالت وصفی: rencontrant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ملاقات کردن برخورد کردن، روبه‌رو شدن، دیدن، دیدار کردن

مترادف و متضاد affronter croiser se heurter manquer
rencontrer quelqu'un
کسی را ملاقات کردن
  • 1. Je l'ai rencontré sur mon chemin.
    1. در مسیرم با او روبه‌رو شدم. [در مسیرم او را دیدم]
  • 2. Je lui ai téléphoné pour le rencontrer à son bureau.
    2. به او تلفن زدم تا در دفترش او را ملاقات کنم.
Ravis de vous rencontrer.
از ملاقات با شما خوشحالم.
rencontrer un adversaire/une équipe...
با حریفی/تیمی... دیدار کردن
  • La France rencontrera la Grèce lors du prochain tournoi de basket.
    در تورنمت بعدی بسکتبال فرانسه با مصر دیدار خواهد داشت.
renconter quelque chose
با چیزی رو به رو شدن
  • Elle a rencontré beaucoup d'obstacles.
    او با موانع بسیاری رو به رو شد.

2 همدیگر را ملاقات کردن با هم روبه‌رو شدن (se rencontrer)

مترادف و متضاد se croiser
  • 1.Ils se rencontrent souvent à la boulangerie.
    1. آنها معمولا در قنادی همدیگر را می‌بینند.
  • 2.Tu te souviens du moment où nous nous sommes rencontrés pour la première fois ?
    2. لحظه‌ای که برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردیم یادت می آید ؟

3 با هم آشنا شدن (se rencontrer)

مترادف و متضاد faire connaissance
  • 1.Ils se sont rencontrés à l'aéroport.
    1. آنها با یکدیگر در فرودگاه آشنا شدند.
  • 2.Nous nous sommes rencontrés au lycée.
    2. ما در دبیرستان با هم آشنا شدیم.

4 وجود داشتن پیدا شدن (se rencontrer)

مترادف و متضاد exister
  • 1.Une telle générosité ne se rencontre pas souvent.
    1. معمولا همچین بخشندگی پیدا نمی‌شود. [وجود ندارد]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان