[فعل]

renverser

/ʀɑ̃vɛʀse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: renversé] [حالت وصفی: renversant] [فعل کمکی: avoir ]

1 برگرداندن سر و ته کردن

renverser quelque chose
چیزی را برگرداندن [سر و ته کردن]
  • 1. Il a renversé la situation à son avantage.
    1. او موقعیت را به نفع خود برگرداند [تغییر داد].
  • 2. L'arrivée inattendue de ce héros a renversé la situation.
    2. سر رسیدن غیرمنتظره‌ی این قهرمان موقعیت را زیر و رو کرد.
  • 3. Renverser un sablier
    3. ساعت شنی را سر و ته کردن

2 زیر گرفتن

renverser quelqu'un
کسی را زیر گرفتن
  • 1. La voiture a renversé deux piétons.
    1. آن ماشین دو عابر را زیر گرفت.
  • 2. Le chauffard a renversé un piéton.
    2. راننده یک عابر را زیر گرفت.

3 انداختن ریختن

renverser quelque chose
چیزی را ریختن [انداختن]
  • 1. Il a renversé de l’eau partout.
    1. او همه جا آب ریخت.
  • 2. J’ai renversé mon verre.
    2. لیوانم را انداختم.

4 سرنگون کردن

Renverser une dictature/un gouvernement...
دیکتاتوری/دولتی... را سرنگون کردن

5 تکیه دادن (se renverser)

  • 1.Il se renversa sur sa chaise et se mit à réfléchir.
    1. او به صندلیش تکیه داد و شروع به فکر کردن کرد.

6 واژگون شدن چپه شدن (se renverser)

  • 1.Le camion s'est renversé.
    1. کامیون چپه شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان