Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . برگرداندن
2 . زیر گرفتن
3 . انداختن
4 . سرنگون کردن
5 . تکیه دادن
6 . واژگون شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
renverser
/ʀɑ̃vɛʀse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: renversé]
[حالت وصفی: renversant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
برگرداندن
سر و ته کردن
renverser quelque chose
چیزی را برگرداندن [سر و ته کردن]
1. Il a renversé la situation à son avantage.
1. او موقعیت را به نفع خود برگرداند [تغییر داد].
2. L'arrivée inattendue de ce héros a renversé la situation.
2. سر رسیدن غیرمنتظرهی این قهرمان موقعیت را زیر و رو کرد.
3. Renverser un sablier
3. ساعت شنی را سر و ته کردن
2
زیر گرفتن
renverser quelqu'un
کسی را زیر گرفتن
1. La voiture a renversé deux piétons.
1. آن ماشین دو عابر را زیر گرفت.
2. Le chauffard a renversé un piéton.
2. راننده یک عابر را زیر گرفت.
3
انداختن
ریختن
renverser quelque chose
چیزی را ریختن [انداختن]
1. Il a renversé de l’eau partout.
1. او همه جا آب ریخت.
2. J’ai renversé mon verre.
2. لیوانم را انداختم.
4
سرنگون کردن
Renverser une dictature/un gouvernement...
دیکتاتوری/دولتی... را سرنگون کردن
5
تکیه دادن
(se renverser)
1.Il se renversa sur sa chaise et se mit à réfléchir.
1. او به صندلیش تکیه داد و شروع به فکر کردن کرد.
6
واژگون شدن
چپه شدن
(se renverser)
1.Le camion s'est renversé.
1. کامیون چپه شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
renversement
renverse
renversant
rentrée
rentrer dans un platane
renvoi
renvoyer
renâcler
rené
repaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان