[فعل]

ronfler

/ʀɔ̃fle/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: ronflé] [حالت وصفی: ronflant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خر و پف کردن خرناس کشیدن

  • 1.Il a ronflé toute la nuit et a empêché tout le monde de dormir.
    1. او تمام شب خر و پف کرد و همه را از خوابیدن بازداشت (نگذاشت کسی بخوابد).
  • 2.Je ronfle quand je dors sur le dos.
    2. هنگامی که به پشت میخوابم خرناس می‌کشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان