[فعل]

saluer

/salɥe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: salué] [حالت وصفی: saluant] [فعل کمکی: avoir ]

1 سلام کردن سلام دادن

  • 1.Je pense qu'on doit les saluer.
    1. به گمانم باید به آنها سلام کنیم.
  • 2.Mon voisin m'a salué quand je suis sorti.
    2. همسایه‌ام به من سلام کرد هنگامی که بیرون رفتم.

2 تعظیم کردن

  • 1.Acteur qui salue le public, qui revient en scène et s'incline devant le public, à la fin d'un spectacle.
    1. بازیگرانی که به تماشاچیان تعظیم می‌کنند به صحنه می‌آیند و در پایان نمایش مقابل تماشاچیان خم می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان