Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . سس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la sauce
/sos/
قابل شمارش
مونث
1
سس
1.J'aime les sauces épicées.
1. من سسهای تند را دوست دارم.
2.La sauce vinaigrette nécessite de l'huile et du vinaigre.
2. سس سرکه نیازمند سرکه و روغن است.
تصاویر
کلمات نزدیک
satyre
saturé
saturne
saturer
saturation
sauce de worcestershire
saucisse
saucisson
saucière
sauf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان