[اسم]

le serment

/sɛʀmɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 سوگند قسم

  • 1.Il a fait le serment.
    1. او سوگند خورده است.
  • 2.Le policier a fait le serment de protéger la communauté.
    2. مامور پلیس در دفاع از جامعه سوگند یاد کرده است.

2 عهد پیمان

  • 1.Il a toujours été fidèle à son serment.
    1. او همیشه به عهدش وفادار بوده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان