[اسم]

le son

/sɔ̃/
قابل شمارش مذکر
[جمع: sons]

1 صدا صوت

مترادف و متضاد bruit volume
  • 1.Je préfère le son des guitare.
    1. من صدای گیتار را ترجیح می‌دهم.
baisser/monter le son
صدا را کم/زیاد کردن
  • 1. Baisse le son, je ne m'entends pas.
    1. صدا را کم کن، صدای خودم را نمی‌شنوم.
  • 2. Pourrais-tu monter le son du téléviseur ?
    2. می‌توانی صدای تلویزیون را زیاد کنی؟
son mélodieux/beau...
صدای خوش‌آهنگ/زیبا...
  • 1. Cet instrument a un son mélodieux.
    1. این ساز صدای خوش‌آهنگی دارد.
  • 2. Le son n’est pas très bon.
    2. صدایش خیلی خوب نیست.

2 سبوس پوست گندم یا جو

مترادف و متضاد issue mouture
  • 1.Dans le pain complet, il y a du son.
    1. در قرص نان، سبوس وجود دارد.
du pain/de la farine de son
نان/آرد سبوس‌دار
  • 1. Il faut de la farine de son pour ce gâteau.
    1. برای این کیک به آرد سبوس‌دار نیاز داریم.
  • 2. On mange du pain de son ici.
    2. مردم این جا، نان سبوس‌دار می‌خورند.
[صفت]

son

/sɔ̃/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: sa] [جمع مونث: ses] [جمع مذکر: ses]

3 (مال) او [صفت ملکی سوم شخص مفرد]

son portefeuille/chien...
کیف پولش/سگش...
  • 1. Elle m'a laissé son chien.
    1. او سگش را پیش من گذاشت.
  • 2. Le chien joue avec son jouet.
    2. سگ با اسباب بازی‌اش بازی می‌کند.

4 خود

son + nom
خود + اسم
  • 1. Ce qui est important c'est que chacun doit sait son chemin de la vie,
    1. چیزی که مهم است این است که هر کس راه زندگی خود را بلد باشد.
  • 2. Il vaut mieux emmener son parapluie car le temps peut être capricieux.
    2. بهتر است چتر خود را بیاورید زیرا هوا شاید خراب شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان