[فعل]

soupçonner

/supsɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: soupçonné] [حالت وصفی: soupçonnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مظنون شدن بدگمان بودن

  • 1.Je le soupçonne de faire du marché noir.
    1. من به او بدگمان هستم که کارهای بازار سیاه انجام می‌دهد.
  • 2.Mon banquier a bloqué mon compte bancaire parce qu'il soupçonnait une fraude.
    2. بانکدارم حسابم را مسدود کرد چون او مظنون به کلاه‌برداری شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان