[حرف اضافه]

sur

/syʀ/

1 روی

مترادف و متضاد sous
sur un lit/une table...
روی تخت/میز...
  • 1. Ils ont construit un nouveau pont sur le Rhône.
    1. پل جدیدی روی رود رون ساخته شد.
  • 2. J'aime dormir sur le canapé.
    2. دوست دارم روی کاناپه بخوابم.
  • 3. La casserole est sur le feu.
    3. قابلمه روی آتش است.

2 به سوی در، به

مترادف و متضاد vers
aller/marcher... sur quelque part
به سمت جایی رفتن/راه رفتن...
  • 1. Je vais aller sur la porte.
    1. می‌خواهم به سمت بندر بروم.
  • 2. Les manifestants marchent sur la Bourse.
    2. تظاهرات‌کنندگان به سمت خیابان بورس می‌روند.
sur votre droite/gauche...
در سمت راستتان/چپ‌تان
  • 1. Le supermarché est sur ma gauche.
    1. سوپرمارکت در دست چپم است.
  • 2. Vous verrez l’hôpital sur votre droite.
    2. بیمارستان را در سمت راستتان می‌بینید.

3 راجع به درباره

مترادف و متضاد à propos de
un livre sur Balzac/une conférence sur l’art roman
کتابی راجع به بالزاک/کنفرانسی درباره‌ی هنر رمان
  • Une conférence sur l'art roman en France aura lieu lundi 9 mai.
    کنفرانسی درباره هنر رمان در فرانسه در دوشنبه 9 می برگزار خواهد شد.
parler/discuter... sur quelque chose
درباره چیزی حرف زدن/بحث کردن...
  • On va parler sur les écoles littéraires.
    قرار است درباره مکتب‌های ادبی صحبت کنیم.

4 از (نمره، عدد کسری)

un sur 10
یک روی ده [یک دهم]
  • J’ai eu quatorze sur vingt en maths.
    من در ریاضی از بیست، چهارده گرفتم.

5 هر

مترادف و متضاد par
une semaine sur trois/deux...
هر سه/دو... هفته یک بار
  • 1. Je prends une douche une semaine sur deux.
    1. من هر هفته دو بار دوش می‌گیرم.
  • 2. On achète de la viande une semaine sur trois.
    2. ما سه هفته یک بار گوشت می‌خریم.

6 تقریباً حدوداً، حدود

مترادف و متضاد environ vers
sur les dix heures/une heure...
حدود ساعت ده/ساعت یک...
  • Sur les dix heures, j'y vais.
    حدود ساعت ده من به آن جا می‌روم.
Être sur le point de faire quelque chose
حدوداً در نقطه شروع چیزی بودن
  • Je suis sur le point d'apprendre l'allemagne.
    من حدوداً در نقطه شروع یادگیری زبان آلمانی هستم.

7 در (مساحت)

une chambre 12 sur 24 mètres carrés
یک اتاق 12 در 24 متر مربعی
  • Je vais vendre une chambre 12 sur 24 mètres carrés.
    من می‌خواهم اتاقی بخ مساحت 12 در 24 متر مربع بخرم.
une photo 3 sur 4
یک عکس سه در چهار
  • Le format des photos du visa n'est pas 3 sur 4.
    فرمت عکس‌های ویزا 3 در 4 نیست.

8 بنا بر بر طبق، از

مترادف و متضاد d'après selon
sur sa recommandation/son invitation...
بنا بر سفارشش/دعوتش...
  • 1. Tu es un Associé de l'Académie sur sa recommandation.
    1. بنابر سفارشش تو عضو آکادمی هستی.
  • 2. Voyez, l'homme en charge que je cherche est votre secrétaire à la Marine, et je suis ici sur son invitation.
    2. ببینید، مسئولی که من دنبالشم منشی شما در نیروی دریایی است و من به دعوت او اینجا هستم.
juger quelqu'un sur quelque chose
کسی را از روی چیزی قضاوت کردن
  • 1. Que le monde juge sur les faits !
    1. چقدر مردم از روی کارها قضاوت می‌کنند!
  • 2. Tu n'as pas à juger les gens sur leur apparence physique.
    2. تو نباید مردم را از روی ظاهرشان قضاوت کنی.

9 بعد از پشتِ، پس از، پشت سر هم

مترادف و متضاد après
quelque chose sur quelque chose
چیزی پشت سر چیزی
  • 1. Il est vexé, il fumait cigarette sur cigarette.
    1. عصبانی است، پشت سر هم سیگار می‌کشید.
  • 2. Il fait bêtise sur bêtise.
    2. پشت سر هم حماقت می‌کند.
  • 3. Il lui a donné coup sur coup.
    3. پشت سر هم به او مشت می‌زد.

10 بر

commander/régner sur
فرمان راندن/حکومت کردن بر
  • Le grand Cyrus a régné sur l'Iran.
    کوروش بزرگ بر ایران فرماندهی کرد.
veiller sur
مراقبت کردن از [پاییدن]
  • Ce soir, mon père veut veiller sur le quartier, car c'est son tour.
    امشب پدرم می‌خواهد محله را بپاید، [بر محله نظارت کند] چون نوبت اوست.
avoir des droits sur
حق و حقوقی داشتن بر
  • Les parents ont des droits sur les enfants.
    والدین بر فرزندانشان حق و حقوقی دارند.
حرف اضافه‌ای است که با بسیاری از افعال و اسامی می‌آید.

11 همراه

مترادف و متضاد avec
sur soi
همراه خود
  • 1. J'ai pris mes livres sue moi.
    1. من کتاب‌هایم را همراهم آورده‌ام.
  • 2. Je n’ai pas d’argent sur moi.
    2. همراهم پول نیاورده‌ام. [پول همراهم نیست.]
[صفت]

sur

/syʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: sure] [مذکر قبل از حرف صدادار: sur] [جمع مونث: sures] [جمع مذکر: surs]

12 ترش ترش‌شده

مترادف و متضاد acide aigrelet suret doux
des fruits/laits... surs
میوه‌ها/شیرهای... ترش
  • 1. Ne mangez pas des fruits surs.
    1. میوه‌های ترش‌شده نخورید.
  • 2. Une soupe qui devient sure.
    2. سوپی که ترش می‌شود.
نکته
دقت کنید که «ترش» مخالف شیرین نیست. بلکه منظور میوه‌ یا غذایی است که اسیدی و ترش شده.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان