[فعل]

suspendre

/syspɑ̃dʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: suspendu] [حالت وصفی: suspendant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به تعویق انداختن به بعد موکول کردن

  • 1.Il a fait suspendre le cours de maths.
    1. او کلاس ریاضیات را به تعویق انداخته است.
  • 2.Le syndicat a accepté la nouvelle offre et suspendu la grève.
    2. اتحادیه پیشنهاد جدید را پذیرفته است و اعتصاب را به بعد موکول کرده است.

2 متوقف کردن

  • 1.Suspendre les combats
    1. مبارزات را متوقف کردن

3 تعلیق کردن

  • 1.Suspendre un journal
    1. روزنامه‌ای را تعلیق کردن

4 آویزان کردن نصب کردن

  • 1.Suspendre un hamac entre deux arbres
    1. ننویی را بین دو درخت آویزان کردن
  • 2.Suspendre un lustre au plafond
    2. لوستری را به سقف آویزان کردن

5 آویزان شدن چسبیدن (se suspendre)

  • 1.« Les enfants se suspendaient aux jupons de leurs mères.
    1. بچه‌ها به دامن مادرانشان چسبیدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان