Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تعلیق
2 . فنربندی [وسایل نقلیه]
3 . تعویق
4 . لوستر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la suspension
/syspɑ̃sjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تعلیق
آویختگی
1.Cette substance est en suspension dans l’eau.
1. این جسم در (حالت) تعلیق در آب است.
2.Il a demandé une suspension de séance.
2. او خواستار تعلیق جلسه شد.
2
فنربندی [وسایل نقلیه]
3
تعویق
(le suspension)
4
لوستر
چراغ سقفی
1.Suspension contenant des fleurs.
1. لوستر گل دارد.
با این معنی کاربرد قدیمی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
suspense
suspens
suspendre
suspecter
suspect
suspicieux
suspicion
sustenter
susurrer
suture
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان