[اسم]

la suspension

/syspɑ̃sjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 تعلیق آویختگی

  • 1.Cette substance est en suspension dans l’eau.
    1. این جسم در (حالت) تعلیق در آب است.
  • 2.Il a demandé une suspension de séance.
    2. او خواستار تعلیق جلسه شد.

2 فنربندی [وسایل نقلیه]

3 تعویق (le suspension)

4 لوستر چراغ سقفی

  • 1.Suspension contenant des fleurs.
    1. لوستر گل دارد.
با این معنی کاربرد قدیمی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان